پرش به محتوا
خانه » داستان کوتاه » شاه میلاد یکم، شمالیه اول (شاه شاهان؛ شاه هفت گیتی و هفت دریا) امریه 23 من باب مجازات فرد خاطی

شاه میلاد یکم، شمالیه اول (شاه شاهان؛ شاه هفت گیتی و هفت دریا) امریه 23 من باب مجازات فرد خاطی

بر طبق رویه‌ی این وبلاگ هرزمان که ادامه‌ای به این یادداشت اضافه شود، «تاریخ انتشار» آن به روز می‌شود که در جدیدترین نوشته‌ها دیده شود. تاریخ انتشار با تاریخ نگارش یکی نیست!

باید پیش‌تر از این‌ها می‌فرمودیم ولی مذاق همایونی‌مان بر این روال مستقر نبود. القصه چندی پیش به دیوان سعدی علیه الرحمه استخاره نموده، خوب آمد، تصمیم گرفتیم بساط شاهی و پادشاهی خویش را بر مُلک ایران و باقی دنیا گسترانیده نمائیم.

ما که از دودمان رضائیون و سرسلسله‌ی مبسوط شمالیون می‌باشیم سال‌ها به انتظار نشستیم تا بل کسی تاجِ شاهی را به ما پیش کش کرده، ما را به ارج و قربی که لایق آن هستیم برساند. اما چنین نشد.

پس برگه‌های تاریخ شاهی را پس و پیش کرده استدراک نمودیم که مسبوق نیست بی‌خود و بی‌جهت تاج شاهی را بیاورند و بر سر هر شخصی که نزدیک آمد بگذارند. ظاهرا روال بر این بوده، خودِ شاهِ مذکور کمر همت بسته برای به دست آوردن تاج و تخت قشون و سپاه راه انداخته و شاهک پیش از خود را از کار بر کنار نموده، خود به جای او بر تخت نشسته است.

البت در برگه‌های تاریخ ظاهرا یک نفر به نام منفور علیشاه که معلوم نیست کجای تاریخ پالانِ کج انداخته است را کس دیگری به شاهی منصوب نمود. او هم نخست ابروبالا انداخته حدودِ اختیارات خویش را برای شاهی مناسب ندیده، ناز کرده و اختیارات دیگری درخواست نموده و سرانجام با نازکشی و پادرمیانی پیرانِ جمع، تاجِ شاهی بر سر بی‌مغزش قرار گرفت. بماند که سرِ همانِ بخت‌برگشته‌ای را که شاهی را به وی پیش‌نهاد نموده بود، بعدها که به قدرت رسید رسماً به زیر آب برد…

فلذا نتیجه گرفتیم صبرمان مفید فایده نبوده، خود باید دست به کار شویم… و چون کسی به ما پیش‌نهادی نکرد، خودمان عنایت نموده، سلسله‌ و دودمان رضائیون و شمالیون رو پایه‌گذاری نمودیم. اینک مائیم: شاه شاهان! میلادِ یِکُم… شمالیه‌ی اول

 

2- من باب علل نامگذاری سلسله‌ی شمالیون

من باب روشنگری عوام‌الناس و شما رعیت بی‌مایه لازم می‌دانیم پاره‌یی توضیحات و مقرورات درمورد نامگذاری لغت «شمالیه» که بر سلسله‌ی خویش اعمال نموده‌ایم، اعلام فرمائیم.

نخست این که از لحاظ مکانی در سراسر گیتی از ماوراءالنهر تا بیزانس و جاپون تا چه و چه و چه؛ و چه به لحاظ زمانی نه پیش از ما و نه احیاناً پس از ما هرگز و هرگز و هرگز به مخیله‌ی ناچیز رعیتی نرسیده و نخواهد رسید که از لغت «شمال» لفظی مانند «شمالیه» بسازد.

و ما چون آن پیرِ فرزانه «شیکس پیر» پیش از این نیز بارها لغت به جمیع لغات فارس اضافت نموده‌ایم و این مورد نیز به مدد امدادات غیبی و الطاف آسمانی میسر گردیده …. و ما همچنان بعد اینها نیز قادر به خلق لغات ابداعی نو می‌باشیم.

برای راستی‌آزمایی این مورد اوراق آنیلائین گوگولیه را مورد تفحص قرار داده و کاوش کنید. البت به برگی از مکتوبات همایونی ما به نام «شمالیه‌ی ذی‌صلاح» قدم خواهید رسانید که آن نیز از استدلالات و اسناد ما بر ابداع این مکشوفه است.

دویُم این‌که ما خود را سرسلسه‌ی شمالیون نام نهاده‌ایم و لقب مُستَطاب «شمالیه‌ی اول» به راستی که شایسته‌ی ذاتِ اقدسِ همایونی ماست.

3- من باب رسوم پادشاهی ما

خواستیم مودت کرده خاطرات مقرور شاهان پیش از خود را قرائت کرده کمی از خود تحقیق و تفحص نموده، راه و رسم آنان را مورد انتقاد قرار داده، اصول پادشاهی را آنچنان پیاده کنیم که آنان نمی‌کردند… که گفته‌اند:

به شاهی صد چو من شاه آمد از پیش

ولی ایران ندیده شاه هم‌کیش

فقط مائیم در اقصی عالم

که می‌دانیم بهتر حال درویش

القصه گذارمان به مصحفی از مقرورات «روزنامه‌ی خاطرات … السلطنه» به قلم «فرخ سرآمد» رسیدن گرفت که با صدای نخراشیده‌ی رعیتی پرموی به نام محسن نامجو قرائت که چه بفرمائیم؟! چپاول شده بود…

در همان ابتدای امر در مُقُرِ دُیُم مردکه‌ی مُزَلّف لغت «سَقَط» را «سِقط» قرائت کرده حالمان را گرفت…

آخر ارث پدرت نبوده که حرام‌‌لقمه! دست‌کم می‌دادی کسی آنها را پیش از انتشارِ فی‌الفورت، نیوش کرده ایرادات حتمی‌ات را برطرف نماید.

برای جمیع عوام الناس کم‌سواد فرمایش نموده از مصحف دهخدا سند آورده اعلام می‌کنیم: سَقَط شدن را معمولا برای مردن چهارپای خصوصا مردن اسب و خر استفادت می‌نمایند. و آنچه در خاطر نامیمون نامجو سیر می‌کرد سِقط شدن است که ما دست‌کم در مصحف دهخدا چنین لغت بی‌پدر و مادری نیافتیم. بجز آنچه معنی گوشه و ناحیه می‌داد. البت احتمالا منظور مردکِ مُزَلّف سِقط کردن مانند سِقط نوزاد و امثالهم است که آنهم عوام‌الناس بدانند سَقطِ نوزاد به امر ما صحیح است. نه لغت بی‌مایه‌ی سِقط! گمان می‌کنیم عوام سِقط را مترادف سقوط فرض کرده آنرا به معنی سقوط نوزاد از رَحِم معنی می‌کنند!

 

4- من باب حدود ممالک محروسه ما

اگر به ما بود امر می‌کردیم حدود ممالک محروسه‌مان از غرب تا بلاد سانفرانسیسکو و از شرق تا جاپون و از جنوب تا افریقای جنوب و از شمال یک وجب بالاتر از روس باشد.

اما از آنجائیکه بهتر است آدمی به داشته‌های خود تعلق خاطر التفات کند و از قضا‌ ملوک موروثی پدرجد کبیرمان گویا نسل اندر نسل به جد بزرگ و بعد به پدربزرگ و بعدتر به پدرمان رسیده است و از پدر به ما جز باد هوا چیزی دستگیر نیست؛ مجبوریم از میان دارایی‌های خودمان عجالتا کاخ و بارویی راه بیندازیم تا بعد چه پیش آمد کند.

بنای بر این کنون که تمام حدود ممالک محروسه‌مان از حدود خاکِ یک گلدان تجاوز نمی‌کند امر می‌کنیم در حدود کویر یزد و کرمان چاهی عمیق حفر کنند و حدود آن بلاد را از جهت حاصلخیزی خاک چنین و چنان کنند که بعدها با آن خطه کارها داریم.

علیحده امر می‌کنیم قشون پیاده و سوار سپاهی و لشکری گوش به فرمان و آماده به امر ما باشند تا در حق رعیت بی‌درمان الطاف کریمانه‌مان را ابراز نموده، تصمیمات نهایی را برای لشکرکشی و کشورگشایی‌های بعدی خودمان اتخاذ فرمائیم.

زیادت بر این امرها هست و عجالتا حوصله‌ای نیست.

 

5- من باب دستورات همایونی بر هنرمندان

امر می‌کنیم تمام هنرمندان، خاصه خواص آنها، بالاخص آنانی که ما بایشان تعلق خاطری مرحمت فرموده‌ایم تمام‌وقت به امور ایجاد آثار هنری مشغول باشند و کلیه‌ی ملزومات زندگی ایشان تأمین باشد.

فی‌المثل لطف کرده امر می‌کنیم «ایرج طهماسب» و «حمید جبلی» را با کلیه‌ی عوامل مرتبطه در خانه‌ یا کارگاهی سکنی دهند و ایشان تمام‌وقت به ساخت برنامه‌های عروسکی مانند «کلاه قرمزی» اهتمام خاطر ورزند.

به همین منظور امر می‌کنیم از صبح فردا وسایل نقلیه برای ایاب و ذهاب افراد نامبرده و کل گروه آنان اعم از متعلقین و متعلقات، در خدمت و فراهم باشد.

مرحمت کرده به آشپزباشی دربار عنایت می‌کنیم تا اطعمه‌ی کافی برای کل گروه ایشان فراهم کند.

از آنجایی که قصد داریم کیفیت کارهای ایشان بر اثر کثرت تهیه، دچار زوال نشود امر می‌کنیم دست‌کم هر یک یا دو هفته یک قسمت از برنامه‌ی مذبور آماده‌ی پخش باشد.

عنایت نموده بخشی از خراج مملکت را صرف هزینه‌ی این‌کار می‌کنیم به طوری که نامبردگان و گروه اعلامی آنان مایتحتاج نانِ شب نباشند و اگر کار یا شغل دیگری از نظر معیشت باعث تنگی وقت آنان می‌گردد از آن معاف باشند و من بعد از خراج ملک کلیه‌ی هزینه‌های آنان تأمین گردد.

 

6- من باب قاطرسواران

امر کردیم تمامی مجوزهای عبور رانندگان را از دم مبطول کنند تا برای همگان آموزش رایگان قوانین و مقررات همایونی راندن را از نو راه بیاندازند. خاصه اشخاصِ بیش از 50 سال موظف باشند دوره‌ی کامل‌تری ازین مباحث را دوره کنند.

ضمناً امر می‌کنیم هرکس جسارت کرده، پس از گذراندن دوره‌های مذکور از قوانین همایونی تخطی کند اگر مرد باشد بیضه الناسور و اگر زن باشد رَحِم المبرود گردد تا به حمدالله نطفه‌ی ولدالزناهایی که مانند چارپایان آخور همایونی، بی‌هوا از فرعی به اصلی می‌پیچند جمع و متفرق گردد.

امر کردیم راننده‌ی آن پراید سفید که مثل اسبِ رم‌کرده، دیروز عصر جلوی کابین ما از فرعی به اصلی ظاهر شد، جلوی چشم خودمان بیضه‌القطع کنند. خوشمزگی و نشاط درباری را حواله‌ی دربار کرده در همان حال که فریاد می‌کرد از ظرف آجیل چند پسته‌ی در بسته را به سمت وی نشانه رفتیم. پسته کمانه کرده به صورت جلاد اصابت کرد. جملگی –جزء همان ولدالزنا- خندیدیم.

مرحمت کرده راهنمازدن را جزو قوانین غیرقابل چشم‌پوشی می‌نمائیم. به کل جلودِ درباری امر شد با خاطیان همان کنند که قبلا فرمودیم…

ضمن اینکه تملق و چاپلوسی و بادمجان دور قاب چینی جزو خصوصیات جداناشدنی این عشیره‌ی متمدنه‌ی متحوله است، امر می‌کنیم به هرکس که نمره‌ی ماشین فردِ گناهکاری را اعلام کند عجالتا دست‌خوش قابل توجهی التفات کنند. سپس همان فرد چاپلوس را قطع‌النسل کرده تا ریشه‌ی چنین مفاسدی از بلاد تحت حکومتمان رخت بربندد.

التفات کرده کلیه‌ی امور را با عین‌الوجود همایونی نظاره خواهیم نمود.

 

7- من باب انحرافات جنسی هنرمندان

اکنون که از جمیع جهات مسأله انحرافات جنسی تعدادی از رعایای مُهَنوَر، باب روز بوده و مثل نقل و نبات توی دهان روشنفکران خیس می‌خورَد، بد ندانستیم پاره‌ای مقرورات من باب همین مسالت فرموده، خیالِ رعیت بی‌مقدار را از جهت ِِِِ خیال‌پردازی همخوابگی با خودمان راحت گردانیم.

نخست اینکه رعیت بی‌مایه بداند جمیع مُهَنوَران و هنرمندان و هنربندانِ مُلک همایونی ما ناچاراً اخته نشده‌اند و هنوز از حیث خواجگی می‌بایست بر روی آنان عملیات متعدده‌یی انجام گردد… که امر نمودیم جلادباشی به نوبت با تمامی امکانات در رکاب باشد، تا هرکجا سری -از هر حیث- جنبید، فوراً آنرا مستتر گرداند.

دُیُم اینکه ملت بداند همان جماعت هنر ریز، به لحاظ قوای باه اندکی بالاتر از حد متوسط انسانی و چه بسا چسبیده به انتهای محدوده‌ی آمپره هستند. دست‌کم از آنجایی‌که ساحت همایونی ما حکم می‌کرد، در گذشته با این جماعت فلان به دست، حشر و نشری مداوم برقرار کرده، از اسرار پنهانی آنها با خبر بوده، آنان را خوب می‌شناسیم.

از صادق الهدایت گرفته تا جمیله‌ی مهنوره فروغ ابن فرخزاد… از سعدی علیه الرحمه گرفته تا خیام… ازلئوناردبن داوینچ گرفته تا ون‌الگوگ… جملگی به مسائل زیر کمر و شاهدبازی و کفتربازی سرِ بام و باده‌به دست بودن با چند یار دلبر علاقت ابراز نموده، دائماً به دنبالِ امور عشاقی، اینچنین و آنچنان می‌کرده‌‌اند. گویی که انگار از همین طریق چشمه‌ی هنر ریزی آنان لبریز هنر می‌گردد و اگر بالفرض خوش‌اندامی در کنارشان نباشد، کارِ هنر ریزی‌شان یکسره لنگ می‌ماند.

ملت بداند امر کرده‌ایم روحِ فرویدِ بنِ السیگ‌موند را جَمبَل‌باشی عمارت النساء به حضور طلبیده، از او دلیل این علاقه‌ی سیری‌ناپذیر را در خلق و خوی هنر ریزان جست و جوی نماید.

علی هذا ما نیز از قاعده مستثنی نبوده، مانند شاهان پیش از خود و خاصه نامداران آنها چون چنگیزخان و آغامحمدخان و فلان‌خان و بهمان‌خان، علاقه‌ی وافری به سرسره‌بازی آنهم در زیر سرسره‌ی ناصری احساس می‌کنیم.

امر کرده‌ایم حال که تنور داغ است سرسره را در میوزی یِم‌های مختلفه جست و جو کرده، یافته و آنرا به مقر فرماندهی ما اعمال کنند. باشد که جوامع اناث مُلک همایونی به سرسره‌بازی اهتمام‌خاطر ورزیده، جهت همیاری در این امر مقدس و همایونی نامِ ناچیز خود را مقرور کنند.

 

8- من باب مقر پادشاهی و پایتخت ممالک محروسه ما

پیش از این نیز مرسوم بوده که پادشاهانی چون ما ازبرای خود محلی را من باب پایتخت اعلام نموده، برای رعیت ناچیز که قصد دست‌بوسی و عرض ارادت دارند فرصتی مهیا کنند. ما نیز بد ندانستیم چنین کنیم. برای مراسم سلام سال نو که هنوز فرصت زیادی مانده و تا آن لحظه‌ میمون چه پیش‌آمد کند معلوممان نیست و محل آن مراسم پرشکوه را بعدا اعلام خواهیم نمود.

علی هذا من‌‌باب پایتخت حکومت خودمان اول التفات کرده قصد کرده بلدیه‌ی طهران را به عنوان پایتخت گزین کنیم که بخاطر دود و دم و دوری مسیر و خاصه رانندگان و موتورسواران و پیکان ارابه‌سوار که برای راندن قاطر نیز صلاحیتی در وجودشان رویت نمی‌شود، ازین قضیه صرفنظر نمودیم.

سپس گوشه‌ی چشمی به بلدیه‌‌ی رشت انداختیم که بیخ گوش خودمان است البت. اما از آنجا که بعدها حرف‌ها و حدیث‌هایی پیش‌آمد خواهد کرد و ما بالکل در حوصله‌ی همایونی‌مان نمی‌گنجد که انگِ نَسیونال‌ایسم را از وجودمان پاک گردانیم، از این مورد هم چشم پوشیدیم.

بعد گفتیم چه کاری است؟! همین لاهیجان خودمان را پایتخت اعلام می‌کنیم که پس از کمی تأمل بخاطر تنگی جا و ازدحام عوام‌الناس بی‌مغز که بعدها برای دست‌بوسی ما سر و دست خواهند شکست و البت در کوچه‌پس‌کوچه‌های تنگ این شهر فرصت نفس کشیدن را از دست خواهند داد ازین نیز گذشتیم.

بنای بر این عجالتاً در مخیلاتمان تصمیم گرفته‌ایم مِلکی بی‌سر و سامان را آباد کرده همان‌جا را برای پایتخت خود گزین کنیم. البت ناگفته نماند که به هر کجای این مملکت نگون‌بخت نگریستیم به عین‌الوجود همایونی‌مان بی‌سر و سامانی را در گوشه‌ گوشه‌ی آن رؤیت نمودیم. حال تصمیمان بر این است در حوالی حدود کویر و بیابان‌های لم یزرع و بی‌مالک یزد و اصفهان و کرمان شهر جدیدالتأسیسی لحاظ کنیم و همان جا را پایتخت حکومت رضائیون و شمالیون گردانیم.

به رعیت سبک‌‌سرِ ناچیز التفات کرده عجالتاً نام شهر جدید را میلادیه انتخاب کرده به یمن و میمنت این لحظه‌ی باشکوه سیگاری می‌گیرانیم.

 

9- من باب رعیت‌نوازی

برخی از رعایا اظهار ناراحتی کرده مراتب غم و اندوه خود را از باب این‌که شاهِ شاهانی چون ما ایشان را رعایای ناچیز برشمرده‌ایم به ما اعلام نمودند.

بر خود لازم می‌دانیم پاره‌یی توضیحات و مقرورات در این مورد به رعیت ناچیز و باچیز مرحمت نموده در این لحظه‌ی حساس اعلام موضع نمائیم.

یکم این که لازم است این عشیره‌ی متمدنه‌ی متحوله تاریخ خود را به خوبی بشناسد و یا اگر شناختی از آن ندارد دست کم تورقی بر تاریخ اوضاع مملکت خود انداخته باشد و یا اگر نگاهی نینداخته، دست‌کم از این و آن چیزهایی شنودت نموده باشد.

ما که با این جلال و جبروت و با این دستگاه همایونی بر اریکه‌ی سلطنت ایران تکیه زده‌ایم هرچه تاریخ را پس و پیش می‌کنیم جز خیانت و دورویی و چاپلوسی و بادمجان دور قاب چینی، چیزی از این عشیره بیرون زده نمی‌بینیم.

البت همه بدانند در تاریخ این سرزمین بودند خوبانی که نامشان بر پیشانی تاریخی سرزمین ماندگارخواهدماند، اما مسألت این‌جاست که بعضِ اوقات، همان‌خوب‌ها نیز به دست یکی از نابکاران همین عشیره‌ی قدرناشناس سرنگون،نگون‌بخت، یا بخت‌برگردان شده‌اند.

علی‌هذا برای آشنایی بیشتر بهتر است ملت بداند که شخص بزرگی چون بابک خرمدین بر اثر خدعه و نیرنگ یکی از سرداران غیور و میهن‌پرست خود (به نام افشین) اسیر شد و در نهایت در سامرا مرکز خلافت عباسیه کشته شد… تصور کنید لحظه‌ی فهمیدن این خیانت را و چشمان بهت‌زده‌ی بابک را…

دو دیگر از شاهکارالاعمال این عشیره، داستان حلاج است. او که دو سالی در خفا و با لباس مبدل از بازتاب و واکنش گفته‌ی خویش در گریز بود، با خیانت یکی از پیروان و یاران خود به نام حماد دَبّاس افشا شده، دستگیر شده و در نهایت کشته می‌شود.

سه آخر این‌که یزدگرد سوم را خیانت گروهی از همکیشان و زیردستانش در آسیابی به کشتن می‌دهد.

بنای بر این ملت ناچیز ما خوب بداند که ما ذات این عشیره را به نیکی شناخته آنان را به نانیکی اتهام می‌زنیم.

در ادامت همان سخن شاید کسان مغلطه کنند، مثال خلاف یا موافق از دیگرملل دنیا بیاورند و این مسالت را به تمامی جهان مبسوط کنند. با این‌حال ازین نظر چیزی در اذهان ما تفاوت ایجاد نکرده ما همچنان این ملت را عوام‌الناس ناچیز خطاب کرده، به آنان امر و نهی کرده، بر سر آنان سرزنش فیزیقی اعمال نموده، آنها را ناچیزالرعایا می‌خوانیم.

صد البت که مامی‌خواستیم و می‌خواهیم این عشیره با حقیقت تلخِ وجودی خود بیشتر آشنا شود. این ملت بزدل در همیشه‌ی تاریخ به جای مخالفت و ابراز انزجار دست به دل‌خوشی‌های ناچیزتر از خودش زده، خیال خودش را با همان یک مقدار خوش کرده است.

موسیقی را حرام کردند! تعزیه را وسط آوردند که موسیقی را لابه‌لای مذهب بچپانند. تصویرگری و نگارگری ممنوع بود! تذهیب و کتابت و خطاطی فلان و بهمان را آوردند تا در کنار آن کلام، نقشی به حاشیه داشته باشند.

این عشیره هرگز روی خوش ندیده و نخواهد دید که تاریخ بجز تکرار ادوار و رویدادها نیست. این عشیره در خود تکرار می‌شود …

اگر نگاهِ نافذ و مأخوذ به حیا و مرحمت طلبی جلاد باشی نبود می‌دادیم سر اکثر این عشیره را طناب بیندازند، میان صحرا لابه‌لای شهری عظیم که زندانِ ایرانِ پیر‌مان است رها کنند… اما چه کنیم که دلِ نازک جلاد تاب و تحمل دیدن این همه خشونت را ندارد.

ما میلادِ یکم، شمالیه‌‌ی اوّل روزی بر زمینی واحد حکومت خواهیم کرد و آنگاه زمانی‌ست که می‌توانیم سر از لاک تنهایی بیرون کنیم، حرفمان را با رعایای سیارات دیگر فرمایش کنیم… یک نخست البت لازم است ایرانی نو با عشیره‌یی نو و پالایش شده بنیاد کنیم. آه اگر آدولف‌ابن هیتلر ما را در آن هنگام رویت می‌نمود به حتم پاییز می‌شد. (برگریزان  می‌نمود.)

دو دُیم این که ملت بداند این عشیره، طی سال‌ها لشکرکشی‌ها و کشورگشایی‌ها با اقوام گونه‌گون ملل زمین اختلاط کرده، به لحاظ جنتیکی چیز باب میلی نمود نمی‌کند. و ما البت با استناد به پس‌کله‌ی صافمان و دماغ حجیم‌مان نیازی به اثبات ایل و تبارمان از ملک شمال نمی‌بینیم. اینک مائیم شمالیه‌ی اول!

 

10- من‌باب عروض معروضه‌ی جلادباشی

جلادباشی،گوشه‌ی دربار کِز کرده، رنگ به رخساره نداشته، اعضای صورت در هم کشیده گاه به گاهی خُرخُر می‌نماید.

حالیه از بابت استنشاد اصوات ناموزون و نامتقارن او اوقات همایونی ما تلخ و به تنگ‌ آمده است. مرحمت کرده به ملیجک امر نمودیم کمی دلقک‌بازی انجام دهد، بل جلاد بر سر ذوق آمده، شور و نشاط درباری را کمافی‌السابق از خود بروز دهد.

لختی بعد ملیجک ژگره‌زنان از پیش جلاد برگشته عرض کرد: «نمی‌شود.» فرمودیم: «چه؟!» عرض کرد: «جلاد دلتنگی می‌نُماید». علت را جویا شدیم، معلوممان شد جلاد باعث هشاتگ منتشره‌ی #اعدام_نکنید مکدر شده، تنبانِ غم را تا گلوگاه بالا کشیده است.

با این که هیبت جلادباشی الحق و الانصاف کمی نخراشیده و ناموزون است، البت روحیه‌ی لطیفی دارد. طفل معصوم گویا از صدای مخالفت اعدام رعایا به تنگ آمده، شغل آبا و اجدادی خود را یکسره از دست‌رفته تصور کرده، غمباد گرفته است. امر کردیم غم و غصه را به کنار گذاشته، دو سه مانکن انسان‌نما را من باب تفریح اعدام کرده، خلق و خوی سابق را بازیابد.

سپس امر کردیم داستان کوتاه «شرط بندی» اثر «آنتوان‌الدین الچخوف» را ملیجک با صدای بلند و رسا برای او و ما قرائت کند تا به جمیع جهات و بالاجتماع راه‌حلی برای بحران پیش‌روی اتخاذ فرمائیم.

برای عوام‌الناس ناچیز التفات کرده ماحصل درونیات داستان را بازگو می‌کنیم. قصه آنجاست که بین بانکدار متمول و وکیل‌الرعایایی در میانه‌ی یک مهمانی بحثی داغ در می‌گیرد که کدام بدتر است؟! اعدام؟! یا حبس ابد؟! القصه آرای منتشره ازدیاد کرده، بحث بالا می‌گیرد و دست آخر وکیل قبول می‌کند که در ازای مبلغی کلان 15 سال از عمر خود را در یکی از اتاق‌های بانکدار در حکم زندانی سر کند…

میان قصه انگوری به حلق مبارکمان جست، کمی سرفه نمودیم و ملیجک حین قرائت بیش از اندازه خوشمزگی کرد و ما از چند و چون ماجرای داستان بیش از این سر در نیاوردیم. علی هذا آن قدر معلوممان شد که بحث بر سر اعدام یا حبس ابد بود و این داستان شرطبندی نوید چنین افکاری را می‌داد که به هرحال و بحمدالله رعیت ناچیز بر سر اصل مسالت جرم مشکلی ندارند و تنها مشکلشان اعدام بشود یا نشود است.

به هر روی همین داستان را بهانه کرده به جلاد قول مساعد دادیم که اگر دست‌مان از گردن‌زدن مجرمان کوتاه گردد و از جهت خوشیِ تماشای فواره‌زدن و شتک خون بر سر و روی جلاد و تِلِپی صدا دادن سر متهم در دیگ مسی ازین به بعد خبری نباشد، برای او شغل جدیدی محیا کرده، او را بر سر کاری نو می‌نهیم تا چون گذشته در خدمتگزاری ما کوشا باشد.

11- من‌باب مقابله با لشکر ویرسیونیه‌ها

زکام شده‌ایم. کلیه اطباء را از سرتاسر مُلکمان به حضور طلبیدیم؛ لیکن کسی دوایی بر این زکام یافتیده نگرداند و جملگی این ناخوشی را بر مُلک ماچون دشمنی ناشناس معرفی نمودند.

اختر الملوک، جَمبَل باشی دربار از عمارت‌النساء پسغام کرده که روح طبیب طولوزان جهت احضار این‌پا و آن‌پا می‌کند. امر کردیم ببیند چه می‌گوید.

 با اینکه نسبت به سلسله‌ی قاجار دلِ خوشی در ما یافت نمی‌شود، با این‌حال با اعتماد به قسمِ یادشده‌ی بقراطِ اطباء، طولوزانِ طبیب را ازین قاعده مستثنی نموده، اجازه‌ی احضار به وی فرمودیم.

اخترالملوک گردن کج‌کرده عرض کرد که طولوزان عروضات ارادت و بندگی نموده، بیماری را خطرناک و ناشناس تشخیص داده، خود را از درمان بیماری ما عاجز می‌داند.

فرمودیم: «همین؟!» عرض کرد: «احوال عمومی طولوزان مجال هم‌صحبتی بیش از این نمی‌داد… بخورات روح او کمی در هوای اتاق پرواز کرده، سریع به درز تخته‌ی احضار روح ویجا (Ouija) برگشت نموده است. لیکن در همان حال توصیه کرده‌اند که جهت دوام مُلک ازین دشمن ناشناس همه را روی بپوشانید.»

ما نصیحت طولوزان را با گوشه‌ی چشم نظاره کرده دستی به سر و گوش نسخه‌ی تجویز شده‌ی او کشیده، تدابیر حکیمانه‌ی خود را در قالب این امریه به گوش ناچیز عوام‌الناس می‌رسانیم.

 امر می‌کنیم کلیه قشون پیاده و سوار لشکری و کشوری ممالک محروسه‌ی ما البسه‌ی زرهی مخصوص از جنس روی به تن کنند تا همگی در مقابل یورش ناگهانی این بیماری لاعلاج مسلح باشند.

البت وزیر چپ پیش‌نهاد نمود که می‌بایست احوال عمومی مملکت را مد انظار همایونی خویش گردانیم و با توجه به آن فرامینی درخور و شایسته بفرمائیم. ما نیز جهت استحکام نسخه‌ی طولوزان عوض روی پوشانیدن به قشون، امر می‌کنیم زرهی از جنس برنز، آهن یا فولاد به تن کنند که البت نسبت به جنس لایَتَهمُحکَم روی، ضخیمتر، بادوام‌تر و صد البت در برابر یورش بیماری جدید استحکام بالاتری دارد.

اما با این‌حال برای اینکه نسخه‌ی طولوزان نیز بی مصرف نمانده باشد، امر می‌کنیم دست‌کم جنس کلاه‌خود قشون پیاده و سوار رااز روی تهیه کرده، جملگی صبح فردا در جلوی کاخ به صف شوند.

می‌خواهیم بدانیم کدام بیماری لاعلاج پدرسوخته‌ای خواهد توانست ما و قشون مملکت ما را که علاوه بر روی به زره فولاد و آهن مسلح گشته‌اند را شکست دهد. که سعدی علیه الرحمه فرموده:

مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی…

 

12- ادامت سخن من باب ویرسیونیه‌ی کرونا

من باب دشمنی، شرارت و زعارت این بیماری لاعلاج موسوم به الکروناییه تصمیم گرفته‌ایم پاره‌ای از کشفیات همایونی خویش را در اختیار عوام‌الناس و سران کشوری و لشکری اعم از وزرای جنگ و فراجنگ قرار داده، شمشیرمان را به روی این دشمن نادیدنی از رو ببندیم.

از قدما نقل است که بهترینِ دفاع‌ها حمله است! بنای بر این ما نیز در این لحظه‌ی میمون فرمان جنگ علیه کرونا صادر کرده کاری خواهیم نمود او در همان ابتدای مرز غافلگیر شده، سپر بیندازد.

ازین پس برای کرونا عوارضِ دخول وضع می‌شود. یعنی از هر عدد ویروس کرونا که قصد داشته باشد به داخل بدن شخصی وارد شود عجالتا 3 سکه خراجِ بیمار کردن، یا عوارض ورود دریافت می‌شود.

قبل از شروع به کار کردن کرونا باید صلاحیت بیماریزایی وی تأئید گردد. بنای براین در برخورد با این دشمن بر عموم عوام‌الناس لازم است تا نخست از ویروس کرونا بخواهند که صلاحیت خود را طی عملیات متعدده‌یی که در دیوان بوروکراسی کشور وضع کرده‌ایم به اثبات برساند. این روند اداری چند روزی برای کرونا دردسر ایجاد خواهد کرد.

کرونا در بدو ورود به بدن هر شخص مسلمان باید به دین مبین اسلام گرویده و ختنه گردد. این فرمان لازم‌الجرا بوده و با هر ویروس کرونای ختنه‌نشده و غیرمسلم برخورد سختی خواهد شد.

 

13- من‌باب واکیناسیوین الکرونا فی الممالک محروسه‌ی ما

ما میلادشاه، میلاد یکم کنون که بر اریکه‌ی قدرت پادشاهی ایران تکیه زده‌ایم و تنها شاه کنونی ممالک محروسه‌ی خودمان می‌باشیم جهت رفاه حال عوام‌الناس واکیناسیوین الکرونا را مد نظر قراره داده، راهکارهای عالمانه‌ی خود را چنین مرحمت می‌نمائیم:

از آنجا که اوضاع خزانه‌ی مملکت برای خرید واکیسیون الفایزر مساعد نبوده و نقداً توان مالی خرید نداریم، تصمیم گرفتیم الماس دریای نور رابابت ضمانت بازگردان وجه به امریقا گسیل کنیم و در ازای حق ضمان آن برای تمام عوام‌الناس ممالک محروسه‌مان واکسیون دریافت کنیم.

البته ناگفته نماند که هنوز هم از این جماعت عامه و عوام‌الناسِ بی‌سواد دلِ خوشی نداریم اما به هر روی داشتن سپاهیون بی‌سواد بهتر از نداشتن هیچ‌گونه سپاهی است.

مع الوصف نمی‌دانیم چرا پادشاهان پیش از ما هیچ‌گاه به مخیله‌ی ناچیزشان نرسیده به جواهرات سلطنتی موجود در میوزم‌ها دست درازی کنند و مدام به فکر فروش خاک و آب این مملکت بوده‌اند. بالنسبه مشخص است که گرویی گذاشتن همین الماس دریای نور به کل وجود دریای خزر می‌چربد و موجبات فزونی مال و سکه در خزانه‌ی ممکلت خواهد بود.

علی‌العجاله حاضریم از حدود اختیارات پادشاهی خودمان چشم‌پوشی کرده موضوع گرویی گذاشتن الماس دریای نور در ازای واکیسیون کرونا را در رفراندومی به عوام‌الناس واگذار کرده تا آنان در این خصوص تصمیم‌گیری نمایند.

حالیه به شمایان، عوام‌الناس و رعیت ناچیز ممالک محروسه‌مان الطاف کریمانه‌ی خویش را مبذول فرموده، لطف کرده، مرحمت می‌نمائیم طرح واگذاری گرویی الماس دریای نور در ازای واکیناسیون امریقایی فایزر را در این همه‌پرسی به رفراندوم می‌گذاریم.

آیا شما باگرو گذاشتن الماس دریای نور در ازای دریافت واکسن کرونا موافقید؟!

 

14- من‌باب شب میمون یلدا

به رسم متبارک این شام دیرسوز (یلدا)خواستیم دستی به دامان دیوان حافظ دراز کنیم که با چشم‌غر‌ه‌ی حضرت سعدی مواجهت نمودیم. بنای بر این با عنایت به ذات همایونی‌مان حرکت سعدی را علی العمیا لحاظ کرده، از چشم‌غره به ساحت همایونی خودمان چشم پوشیدیم.

مع الوصف به سراغ دیوان حافظ رفته، پس از قسم به شاخ نبات، حافظ غزل زیر را به ما پیش‌کش نموده و در لفافه بر شاهی ما صحه گذاشته مارا به پادشاهی غلامیت نمود. مانیز پس از قرائت چند بیتی ازین غزل با استناد به معنی و مفهوم آن و استفاده‌ی وافر حضرت حافظ از لفظ «شاه» این غزل را به خودمان گرفته‌ایم.بیش ازین انعامی در خور برای او مهیا کرده‌ایم که در وقت مقتضی به پیش پای او مرحمت خواهیم نمود.

حالیه این است غزل حافظ:

 

جوزا سحر نهاد حمایل برابرم …………………… یعنی غلام شاهم و سوگند می خورم

ساقی بیا که از مدد بخت کارساز …………………… کامی که خواستم ز خدا شد میسّرم

جامی بده که باز به شادی روی شاه …………………… پیرانه سر هوای جوانی است در سرم

راهم مزن به وصف زلال خضر که من …………………… از جام شاه جرعه کش حوض کوثرم

شاها اگر به عرش رسانم سریر فضل …………………… مملوک این جنابم و مسکین این درم

من جرعه نوش بزم تو بودم هزار سال …………………… کی ترک آبخورد کند طبع خو گرم

ور باورت نمی کند از بنده این حدیث …………………… از گفته ی کمال دلیلی بیاورم

گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر …………………… آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم

منصور بن مظفّر غازی است حرز من …………………… وز این خجسته نام بر اَعدا مظفّرم

عهد الست من همه با عشق شاه بود …………………… وز شاهراه عمر بدین عهد بگذرم

گردون چو کرد نظم ثریّا به نام شاه …………………… من نظم دُر چرا نکنم از که کمترم

شاهین صفت چو طعمه چشیدم ز دست شاه …………………… کی باشد التفات به صید کبوترم

ای شاه شیر گر چه کم گردد ار شود …………………… در سایه ی تو ملک فراغت میسّرم

 

15- من‌باب واکیناسیون کرونیا فی البوازیون رعیتیه

مدتی پیش اخترالملوک پا در یک کفش نموده که طبیب تولوزان به وی خواب‌نما شده، جهت سلامتی ما اظهار نگرانی کرده واکی‌ناس‌سیون را برای بهبود اوضاع همایونی ما و رعیت ناچیز ممالک محروسه‌ی همایونی ما تجویز کرده‌اند.

بنای بر این التفات کرده، مرحمت نمودیم دو پیک تک‌ سوار به سمت و سوی بلاد امریقا گسیل کردیم. پیغام کردند که دوزیه‌ی واکی‌ناس‌سیون چنین و چنان بوده، عنداللزوم به اجرا، صحت سلامت همایونی به این عمل مثبوت می‌گردد.

از آنجا که ما در هیأت شاهنشاه ممالک محروسه‌مان می‌خواهیم سر به تن رعیت بی‌سواد و ناچیزمان نباشد، فی‌الفور پسغام کردیم که بالضروره واکی‌ناس‌سیون را به تعداد درباریون و خدم و حشم لحاظ کرده، ابتیاع نموده، به شکل محرمانه به دربار برسانند.

قرعه‌ی فال به نام اخترالملوک افتاد و فرصت دستبوسی و تزریق را به وی مرحمت فرمودیم. او نیز بساط رمل و اسطرلاب و داریه را وسط همایونی برپا کرده پس از کسب تکلیف از اوارح درگذشتگان و احضار چندین باره‌ی تولوزان بالاخره روش تزریق را از وی تحصیل نمود.

مع‌الوصف آستین‌ها را بالا زده بر تشک همایونی به حالت دمر قرار گرفته خود را برای این عمل آمادت نمودیم. لیکن چنان درد و المی به ما تحمیل شد که علی‌العجاله بهانه‌ی بهتری جز این برای امور آینده نیافتیم.

کنون چنانکه می‌بایست بین رعیت ناچیز وعلی‌الخصوص شاه شاهانی چون ما علی القاعده تفاوت و تمیزی بر قرار باشد و نمی‌توان برای هردوی این جمع واکی‌ناس‌سیونی علی‌السویه التفات نمود، همان درد تزریق را بهانه کرده، برای این‌که این الم و درد نامیمون به بدن ناچیز رعیت بی‌مایه دخول نکند، امر می‌کنیم نیازی به واکی‌ناس‌سیون رعیت نباشد. و این از الطاف کریمانه و بیانات حکیمانه ماست که با وجود نفرتی که از این عشیره‌ی رعیت‌پرور ناچیز داریم نخواهیم خواسته کرده که الم تزریق نیز بر ایشان تحمیل گردد.

 

16- من باب حدود ممالک ایران

بعض رعایای مُلک همایونی ما پیغام و پسغام کرده، ضمن عرض ادب و احترام به ما عرض نمودند که والاحضرت، اشرف الشرف میلاد یکم، شمالیه‌ی اول، حال که ما را به پدری گزین کرده و ما چون بره‌گان چمنزاران اوی، به اطاعت و فرمانبرداریش مشتاقیم چه‌گونه وظیفه‌ی خود به جای آورده و چه فرمانی بر ماست که اجابت کنیم.

برای جمیع عوام‌الناس فرمایش کرده می‌گوییم که یکم این مُلک آبا و اجدادی ما به دلیل پهنه‌ی حضورش، هم از دیرباز و چه هم‌اکنون برای پادشاهانی چون ما اسباب زحمت و مشقت فراوان بوده و اداره‌ی حجم وسیعی ازین دست، یکسره باعث دردسر است.

دُیم این که نقشه‌ی روبرو را ما التفات کرده به جمیع رعایا مرحمت کردیم و حدود مُلک ایران را از زمان هخامنشیان تا کنون بر روی هم منطبق کرده و آن قسمت‌هایی که در همیشه‌ی تاریخ جزو لایملک ایران بوده‌اند و هرگز و هرگز و هرگز این دست و آن دست نشده‌اند را علامت گذاشته‌ایم.

به کل معلوم شد که قسمت اصلی محدوده‌ی ایران همین مقدار ناچیز است که البت شامل شهرهای مهمی چون اصفهان، نطنز، بخش‌هایی از کاشان… تقریبا کل محدوده‌ی استان یزد… و شهرهایی چون کرمان و رفسنجان و چند شهر کوچک و بزرگ و البت مقادیر بسیار بسیار زیادی ریگ و شن بیابانی و کویری است.

گویا این یک تکه هرگز در طول تاریخ مدون ایران از او جدای نشده‌اند.

القصه از برهم‌گذاری نقشه‌های موجود از زمان هخامنشیان تا جمهوری، محدوده‌ی دارای سیاه تشکیل شده، معلوممان نمود این محدوده همواره نام ایران را یدک می‌کشیده و زیر پرچم کشوری به نام ایران بوده است.

بعض اوقات قسمت‌های دیگر نقشه (فاقد سایه) از محدوده‌ی ایران خارج شده؛ به دست قوای ممالک غربیه یا شرقیه سقوط کرده و یا خود به تنهایی حکومت مستقل تشکیل داده‌اند.

فی‌المثل ما که شمالیه‌ی اول جهانیم خوب رویت نمودیم که در زمان ایلخانان مغول هم محدوده‌ی گیلان و بخش‌هایی از مازندران کنونی، جزو ایران نبوده‌اند… حال اینکه ملک باتلاقی گیلان به کار ایلخانان نمی‌آمد یا توانِ فتح چنین زمینی را نداشتند یا یکسره هرگز چنین قصدی نداشته‌اند بماند برای تاریخ دوستان.

 

17- من باب سرکشی رعیت

صبح قصد سرکشی به رعیت نمودیم. لباس مبدل بر تن کرده به معیّت جمعی از اصحابِ دربار راهی شهر شدیم.

در همان حدود مسیردر میان معبر بودیم که رعیتی سر خر را کج کرده از محل اوتراقِ خود خارج شده قصد دخول به معبر اصلی را نمود. البت اینکه چنین قصدی راداشته را ما زمانی فهم نمودیم که ناگهان مسیر خود را مسدود دیده، دوپا را روی ترمزیه و کلاچیه فشرده کردیم و بوق‌زنان مجبور به ایست مطلق شدیم. همان وقت بود که فهمیدیم  آن پراید السفید از کنار معبر و محل اوتراق قصد وارد شدن به معبر اصلی را دارد که تقریبا نیمی از وجود نامبارکش داخل معبر بود.

علی هذا مودت کرده امر می‌کنیم حقِ‌ قوه‌ی برق ِمصرفی چراغ‌های کوچکِ راهنمای کلیه وسایط نقلیه موتوری زین بعد از خراج مملکت پرداخت گردد.

بنای بر این اگر احدی از عوام‌الناس تا کنون بابت قبوض برق مصرفی درشکه‌ی خود دچار نگرانی‌هایی بوده، و ازین بابت راهنما نمیزده، بداند که بر او هیچ حق قوه‌ی برق مصرفی لحـاظ نمی‌کنیم. طوریکه  عوام الناس‌مجبور نباشند هزینه‌ی قوه برق ماشین ودرشکه‌ی خود را از جیب خویش پرداخته کنند.

خاطر نشان می‌کنیم کلیه حدود شهر و روستا جزو ممالک محروسه ماست و احدی حق ندارد بدون رعایت قوانین که مشترکا مخصوص کلیه ممالک دنیاست وارد این حیطه شود. خیابان و سایر‌ معابر، حیاط خلوتِ شخصی رعیت نیست که هر خبط و خطایی در آن به ذات بی‌شعور خودش مربوط باشد…

 

18-  من باب مشکلات رعیت و رعیت‌نوازی ما

جهت بررسی موانع و مشکلات رعیت بی‌مایه، ما به عنوان شاهنشاه ممالک محروسه‌ی خودمان امر می‌کنیم الشبکه تلویزیونیه‌ی جدیدی فی کل بلاد محروسه، توسط تمامی مردمان قابل دریافت باشد. مرحمت کرده در آن شبکه تلویزیونیه خطوط تل‌گراف و تلفن راه‌اندازی نموده تا رعیت ناچیز بتوانند برای ما پیغام و پسغام کرده از مشکلات احتمالی خودشان در سرتاسر ممالک تحت پادشاهی ما پرده بردارند.

به رعیت بی‌مایه اجازه خواهیم داد در شبکه تلویزیونیه‌ی جدید اختیار کلام داشته باشند و مشکلات ریز و درشت خود را به ساده‌ترین وضع موجود نقل کرده و مسببین آن را اعلام کنند.

کلیه مشکلات و موانع موجود دسته‌بندی شده و به مسببین امر مهلت یکهفته‌ای داده خواهد شد تا مشکل را در عجل‌الشکل و به احسن‌النحو انجام داده و گزارش آمادت نمایند. به جان رعیت بی‌مایه التفات کرده کلیه امور را با عین‌الوجود مشاهده کرده و با اذُن‌الوجود سَماع خواهیم نمود.

خواستیم مودت کرده من باب رسوم پادشاهی امر کنیم کلیه‌ی ممالک محروسه از حیث جمعیت و ازدیاد آدمیزاد در پنج یا شش دسته‌ی جدا قرار بگیرند و هر کدام از آن دسته‌ها نیز حداقل به پنج یا شش واحد کوچکتر تقسیم شوند. اما از آنجا که ممکن است کار انتقال قدرت از قدرت قبلی به ما در نبود نمایندگان قانونی ما به درستی پیش‌آمد نکند، اصلاحیه‌ی امر کرده، مرحمت می‌نمائیم که عجالتا حدود ممالک محروسه مانند پیش از این باقی بماند.

به همین جهت استاندار یا لغت قبلی آن «ساتراپ» را به عنوان بالاترین مقام اجرایی در استان‌های پیشین درنظر گرفته، لطف کرده مرحمت می‌نمائیم باعث و بانی مشکلات معیشتی و زندگی رعیتِ بی‌مایه‌ی حدود اختیارات خویش را ظرف مدت یکهفته ازین تاریخ اعلام نمایند.

در غیر اینصورت پس از پایان مدت مشخص شده، در صورتیکه کسی را به عنوان شخص خاطی معرفی نکند، خود از کار خلافت استان/ساتراپ عزل گردیده و به شهر جدیدالتاسیس میلادیه در حدود کویر یزد و کرمان تبعید شوند.

به جهت مراسم تبعید اسباب‌البلای رعیت امر خواهیم کرد فرد خاطی با خانواده و با پای پیاده هر میزان مایحتاج امورات زندگی لازم داشته با خود حمل کرده و به میلادیه منتقل شود. در آن محل دوربینیه‌های کنترلی تعبیه و شبکه‌التلویزیونیه‌ی جدیدی تأسیس خواهیم نمود تا رعیت از مراحل جز و وز مسببین مشکلات خود باخبر باشند. حق امداد و کمک‌رسانی به مسببین از کلیه‌ی رعیت سلب شده و مسببین اختیار تام دارند تا از کلیه لوازم دردسترس در حدود کویر مانند شن و ماسه و سنگریزه برای ساخت سرپناه یا کندن چاه آب شرب استفادت نمایند.

 

19- من باب حل مشکل آب و رسوم کشورداری

مودت کرده من باب رسوم کشورداری، همین مسالت بی‌آبی بلاد خوزستان را مد نظر قرار داده به عنوان شاهنشاه ممالک محروسه‌ی خودمان راهکارهای اساسیه و حساسیه را به عموم رعیت بی‌مایه اعلام می‌نمائیم.

یک اینکه طی امریه‌ی پیشین مهلت یکهفته‌ای استاندار مورد بحث به اتمام رسیده است؛ مع‌الوصف وی از سمت استانداری عزل گردیده و حق داشتن یک شغل دولتی در ممالک محروسه‌ی ما برای تمام عمر باقیمانده‌اش از وی سلب می‌گردد. به عنوان مستمری وی حقوقیه کل دوران خدمت وی را مد نظر قرار داده، از آن میانگین گرفته و نیمی از میانگین کل را به عنوان مستمری به وی ارزانی خواهیم نمود.

وی حق خروج از ممالک تحت‌الامر ما را داشته، لکن حق برگشت به ممالک محروسه از وی سلب می‌شود. حق خرید و فروش، انتقال املاک و غیره نیز از وی سلب شده کلیه‌ی اموال منقول و غیر منقول وی اعم از ملک مسکونی، باغ و… به نفع دولت همایونی ما مصادره شده و به همراه اهل و عیال راهی حدود کویر یزد و کرمان خواهند شد.

به عنوان تبصریه کل اموال بستگان وی مورد بررسی قرار گرفته و اگر جابجایی سندیه‌ای مابین وی و بستگان صورت گرفته باشد، متعاقب امریه به نفع دولت مصادره خواهد شد.

تبصریه دُیُم این که حق انتقال سندیه و دریافت وجه بابت اموال قبلی به غیر را نداشته و باهرکس که با وی –از دوست و آشنا گرفته تا هفت جد غریبه- معالمتی صورت دهد، همان خواهیم کرد که پیش‌تر فرمودیم.

به عنوان جزای اعمال خود و خانواده اعم از کودک شیرخواره یا … به حدود کویر منتقل خواهند شد. از آنجای که ممکن است کسان بحث کودک‌آزاری را پیش گرفته، یا مغلطه کنند که کودک وی چرا به جزای پدر محاکمه شود، لطف کرده خاطر کلیه رعیت را آسوده گردانیده، مرحمت نموده می‌فرمائیم: کرّه‌ای این‌چنینی که دست‌آموز چنین پدری باشد به کار ممالک محروسه ما نمی‌آید. که سعدی علیه‌الرحمه فرموده‌اند:

پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است           تربیت نااهل را چون گردکان برگنبد است

عاقبت گرگ زاده گرگ شود                 گرچه با آدمی بزرگ شود

اما من باب راه حل بحران آب عجالتا دستور داده از میان کل رعیت هرکس که توان یا راه‌حل مناسبی برای ریشه‌کن کردن این مشکل دارد فی‌الفور دست به کار شده ضمن معرفی خود به استانداری مورد بحث نام و نشان و راه‌حل خود را با پیکان تک‌سوار به همایونی ما گسیل کند. مرحمت کرده دستور می‌دهیم کلیه عوامل و کارکنان استانداری با وی تمام و کمال همراهی و همدلی کنند. هرگونه کمکاری از جانب عوامل به اشد مجازات خواهد انجامید.

تبصریه این امریه این خواهد بود که فرد داوطلب پیش از این در هیچ‌یک از ارگان‌های وابسته هیچ نقش و سمتی نداشته باشد.

در صورت حل بحران علاوه بر پاداش سمت استاندار یا مقامی در خور به وی اعطا خواهد گردیده و در صورت عدم حل بحران یا ایجاد بحرانی بزرگتر مجازاتی علیحده بر وی تحمیل خواهیم نمود.

 

20- من باب خواب‌نما شدن و تعبیر خوابمان

فی لیالی ماضیه خواب‌نما شده، از فرط وحشت از روی تخت همایونی به پایین غلتیده، بازوی چپمان کمی مکبد شد. فی‌الفور اخترالملوک را جهت دستبوسی و تعبیر خواب احضار فرمودیم.
در خواب دیدیم در بلدیه‌ی نامعلومی در معبری مه‌گرفته و تاریک به جمیع رعیت مرحمت فرموده، قدم می‌زنیم. علی‌هذا گویا از جذبه‌‌ی همایونی‌مان رعیتی در اطراف رویت نمی‌شد. در سمتین مسیر از شاخ و برگ درختان چرخ درشکه سیاه و سفید آویزان بوده، گل و شل چروخ درشکات همچون رد خون بر روی زمین ریخته می‌شد.
کمی جلوتر فریاد فغان و شادی رعیت بالا گرفته از فرط خوشی در حوالی درشکه‌های بی‌چرخ پایکوبی و رقص سر می‌دادند. و فی‌الاثر پایکوبی رعیت رد چروخ درشکات از روی معبر خاکی ناپدید شده بود.
اخترالملوک جسارت کرده در ابتدا از درک تعبیر خوابی اینچنین شانه خالی کرد. کمی بعد به مدد تخته‌ی احضار روح ویجا (Ouija) توانست مقادیر غیرقابل مشاهدتی از اوارح فرویدِ بنِ السیگ‌موند را فعال کرده، تعبیر درست خوابمان را از وی جویا شود.
حالیه گویا فرویدِ بنِ السیگ‌موند تعبیرخواب را بازگشت خوشی و شادمانی فی کل ممالک محروسه‌ی ما اسنتباط کرده است. چنانکه اخترالملوک عرض داشته جهت تحقق این امر رعایت مو به موی خواب لازم و ضروری است.
بنای بر این امر می‌کنیم رعیت بی‌مایه کلیه چروخ وسایل نقلیه اعم از چرخ چوبی و تایر را در هر دو رنگ سیاه و سفید یافتیده کرده، بر هر درخت و هر تیر برق آویزان گردانند.


21- من باب انتخاب ملکه دربار

اخترالملوک را کک به تنبان افتاده، پای در یک پاپوش کرده که ایالات تحت فرمانروایی و ممالک محروسه بدون ملکه دربار شگون ندارد. ما نیز پس از اینکه احساس کرده‌ایم به حدود عمر چهیل کم و بیش نزدیک شده‌ایم و از لحاظ پختگی و مردانگی در اوج کمال و جمال و شباب به سر می‌بریم، التفات کرده امر کردیم از بین جمعیت اناث ممالک محروسه خودمان و همچنین ممالک در دسترس که بخت و اقبال همسایگی با ما را داشته‌اند کسی را به زنی برگزیده برای مراسم تاجگذاری ملکه آمادت نمائیم.

حال اینکه این امر مهم به دستان پر برکت خودمان شاه شاهان، شمالیه اول افتاده تصمیم گرفتیم شخص شخیصی را من باب ملکه گزین کنیم که به لحاظ هوش و دانش و سواد در حدود خودمان باشد که دست کم برای همصحبتی مناسب باشد. و اگر بحث مبحوثی میان ما جاری شد مثل بز نظاره‌گر صورت همایونی ما نباشد.

بنای بر این از بین مسائل و مباحثی که برای ما حکم نان شب را دارند و با آنها شب و روز می‌گذرانیم نکات و سوالات مهمی استخراج کردیم تا ملکه انتخابی و نهایی ممالک محروسه‌مان پس از پاسخگویی به سوالات زیر با نمره‌ی قبولی مشخص شود.

1- نودوژیک چیست؟

نام شخصی است       نام فصلی است          نام محلی است           چیز خاصی نیست

 

2- رابطه احمد شاملو و آیدا مانند رابطه صادق هدایت است با

مهین         مهوش      پریوش      هیچکدام

 

3- رابطه صادق هدایت با دارفانی چگونه بوده است؟

انتخابی      اجباری     انتحاری    اشتراکی

 

4- رابطه فریدون فرخزاد با دارفانی چگونه بوده است؟

انتخابی      اجباری     انتحاری    اشتراکی

 

5- آرامگاه سهراب سپهری در کدام مکان است؟

پرلاشز- سن پطرزبورگ            پرلاشز-لندن              پرلاشز-پاریس          هیچکدام

و سوال‌هایی ازین دست


22- من باب کشورگشایی و ازدیاد مساحت ممالک محروسه

از بابت کشورگشایی اخترالملوک رمل و اسطرلاب انداخته بدین نتیجت رسیده است که کنون وقت کشورگشایی است. پیش از این به جان رعیت بی‌مایه التفات کرده بوده و عنوان کرده‌ایم که حدود فعلی ممالک محروسه به قیاس در حدود خاک یک گلدان است که برای سان دیدن گروهان زرهی، سواره و پیاده نیز کفاف نمی‌دهد.

بنای بر این کنون که آب به هرجهت گل‌آلود بوده و اجرام محتوی آن ناپیداست بر عموم رعیت امریه صادر کرده، لطف کرده امر می‌کنیم برای پاره‌ای عملیات پارتیزانی و کماندویی جهت کشورگشایی نام نویسی نمایند/. حالیه بر عموم رعیت واجب الوجوب است که پادشاهی ما، میلادشاه یکم را به رسمیت شناخته به زیر بیرق‌ سرسلسله‌ی شمالیون اعلام حضور کرده و این حضور را به جد به دیگرانشان اعلام نمایند.


23 – من باب مجازات فرد خاطی

بزرگترین و بهترین مجازات نه زندان یا اعدام که اخته کردن، عقیم کردن و جلوگیری از ازدیاد یک سلول فاسد و مضر است.

ژن خوب ها اولین افراد ملزم به اجرای این عقیم‌سازیِ بی‌بازگشتِ پزشکی هستند.

مهم‌ترین مجازات عقیم سازی است.

من باب مجازات نهایی و اصلی بعدا تصمیم گیری خواهد شد./.

افراد درجه یک فامیل مانند پدر و مادر، عموزاده، عمه‌زاده، خاله‌زاده و… (پیر و کودک)، همچنین همسرِ فرد خاطی (که قانونا به یک مجرم مشخص «بله» گفته است) به جرم اختلاط ژن با خاطی بازبینی پزشکی شده، در صورت اثبات ژن مشترک عقیم خواهند شد.

فرزندان فرد خاطی و نوه‌های آنها اعم از پسر و دختر با حساسیت بازبینی ژن کمتر (به لحاظ پزشکی) و با سرعت و دقت بالاتری (از لحاظ اجرا) عقیم خواهند شد. (عاقبت گرگ‌زاده گرگ شود)

بنای بر این عقیم سازی و پاکسازی ناپاکان ایران در اولویت است./


اکانت توئیتری قبله‌ی عالم «شمالیه اول» از طریق این لینک قابل دسترسی است. جهت دستبوسی فالو کنید.

نظر خودتان را بگویید. شما چه فکر می‌کنید؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *