فیلم «ترومن شو» (The Truman Show (1998) را چند شب پیش دیدم. همیشه فکر میکردم خیال ساخت داستانی که در آن انسانی از بدو تولد زیر دوربین و آزمایش شدن باشد تنها و تنها با من است. اما حالا فهمیدم قبل از من این خیال عجیب ساخته شده است. گرچه ایده من کمی متفاوتتر بود. فکر میکردم مادری و نوزادی به کرهیی دیگر، یا جزیزهای متروک بفرستند. و مادر فقط و فقط همان مادر تنها انسانی باشد که اطراف کودک وجود داشته باشد. مادر همیشه خودش را از کودکش مخفی کند و از پشت درختان، مثل صدای وحی مرموزی راهنماییهای لازم برای زندگی در آن شرایط دشوار را به او بیاموزد. سهمگینی این فکر آنجا بود که فکر میکردم آن مادر باید تمام خدایان تاریخ را و تمام داستانهای زندگی را با زبان کودکانهیی به آن نوزاد بیاموزد و نسلهای بعدی که از آن نوزاد به دنیا خواهند آمد (به فرض وجود داشته نرینهیی یا مادهیی برای جفتگیری) دنیایی جدید بسازند. حالا که دوباره به این خیال فکر میکنم میبینم خیلی هم شبیه این فیلم نبوده است. شاید روزی این طرح عجیب را روی کاغذ بیاورم و به تمام ادبیات گند بزنم.
زندگی، داستانِ کوتاه و کمی بیشتر