این بار دریا
درياييترين حضور برهنهات را ترسيم ميكنم. وسعت با نوازش دستهاي من سرِ ناسازگاري بود. دخترِ دريا گوشهیي از وسعت آغوش تو مرا سيراب نخواهد شد. من در پهناي نگاه مردمان گم شدهام و تنها تشكيل نگاه تو روي سردِ نگاه من خواهد ايستاد. من از سفر آمدهام. آبيترين نگاه توست و دستهاي من بيرنگتر از هر آبي براي تو. تو با آسمان، تو با دریا، تو با ستاره پیوند خوردهای. تو دور و دور و نزدیک از منی و من نزدیک و نزدیک از دور بودن تو. روی بوسههای خنک تو، دهانِ کف کردهی ساحل بود که میدرخشید. چرا هیچ کس باور نمیکرد؟ چرا افسانههای دلگیری که برایت گفتم، عاقبت به پای خودم ایستادند؟ مگر من از سفر نمیآمدم؟ سوار بر مرکب خود بودم و به دوردستها مینگریستم. دریا تو… ادامه »این بار دریا