وجه اشتراک هر دوی این آثار عدد 9 است. کلیه اتفاقات سریال «درون شماره 9» و اتفاق عجیب فیلم سینمایی ویواریوم مربوط و وابسته به عدد 9 هستند. گرچه شاید فیلم ویواریوم به خوبی سریال درون شماره 9 نباشد، اما قطعا دیدن این فیلم که از یک ایدهی جانانه استفاده میکند، خالی از لطف نیست.
گیر کردن و در تله افتادن عدهای از انسانها و دست و پنجهنرم کردن آنها با معماهای بیپایان در فیلمها و سریالهای مختلفی تکرار شدهاند. از دنبالهی فیلمهای مکعب گرفته تا فیلم Room (2015) و حتا فیلم The Truman Show (1998) و انواع و اقسام فیلمهای اینچنینی. اما چیزی که اثر ویواریوم را خاص میکند رابطهی انسانهای زمین با موجوداتی -به ظاهر- غیر زمینیست. این فیلم که در دسته فیلمهای ترسناک جا میگیرد بدون نشان دادن هیچ صحنه خشونتباری، بدون هیچ خون و قیچی و چاقوی خونآلودی، بدون نشان دادن ارواح سرگردان سفیدپوش و چه و چه و چه قطعا یکی از ترسناکترین فیلمهاییست که میتواند ترسی متفاوت را به اعماق پوست و خون و استخوان انسان بچشاند.
یادم هست وقتی فیلم حلقه The Ring (2002) را دیدم، نه ارواح و نه اشباح و نه قدیسان ِ کافورینه به کف* من را به وحشت نینداخته بود. آنچه ترسناک بود استفاده از تکنولوژی در دسترس آنروزهای همه بود. نوار ویدئویی VHS! طلسم و نفرینی که به راحتی میتوانست برای انتقال از تکنولوژی کمک بگیرید و خودش را و دردش را -به دنبال علاجی شاید- در نسخههای متعدد کپی کند.
در فیلم ویواریوم هم ترسی از همین دست حکمفرماست. بدون شبح و ارواح و خون و قتل و آلتهای قتاله از درون به چاه ترسی عظیم سقوط خواهید کرد. چاه چرخههای بیپایان. چاهی که لبریز از پاسخ و خالی از هرگونه سوالی است! اینهمه قصه و داستان فقط برای یک تکثیر ساده؟ یا سوالاتی ورای آنچه به نظر میرسند وجود دارند؟
اما درباره سریال درون شماره 9 (Inside No. 9) که سریالی به ظاهر کمدی و با لهجهی غلیط انگلیسیست هم اوضاع کم و بیش بر همین منوال است. گرچه در این سریال همهچیز کمی زمینیتر، ملموستر و بدتر از همه کمدیتر است. البته افسوس و صد افسوس که چنین سریال بینظیری هنوز زیرنویس فارسی نشده است! و من با تمام انگلیسی ندانستنهایم مجذوب قصههای عجیب و غریب این سریال شدم.
به هرحال در این نوشته به هیچ عنوان قصد ندارم قصهی این آثار را از پیش لو بدهم و جریان را به قول آنورآبیها اسپویل کنم. صرفا به عنوان یک پیشنهاد فیلم و سریال و علاقمندان به ژانرهای معمایی، علمی تخیلی و علاقهمندان به فیلمهایی که میتواند انسانهای تنبل به نوشتنی چون من را وادار به نوشتن کند پیشنهاد میکنم دیدن این فیلم را -دست کم- از دست ندهید… و اگر فرصتی دست داد به تفصیل از خودتان بپرسید یک تولید مثل و خلق جاودانگی و چشیدن میوهی درخت جاودانگی واقعا به دردسرش میارزد؟! به قول حسین پناهی «این بود زندگی؟!»
* بخشی از شعر احمد شاملوست.