پرش به محتوا
خانه » عمومی

عمومی

نقدی بر نظریه پیکاسکو Picasco و افسانه‌های زودیاک

در مورد ویدئوهای مربوط به جناب پیکاسکو در یوتیوب که به بررسی رخدادهای نجومی با تاریخ اسلام می‌پردازند مشخصاً چندین و چند اشتباه محاسباتی وجود دارد. که به راحتی قابل اثبات است. در اولین دقایق اولین ویدئو (اسرار اسطوره واقعه عاشورا و کربلا – قسمت ۱ – ترتیب برجهای فلکی و راز آسترولوژی حسین)، او ادعا می‌کند که تاریخ دقیق روز عاشورا روز 7 ماه دوازدهم (دسامبر) سال 680 میلادی است. اساساً کل فرضیات و استدال‌هایش (که بعدها منجر به اختراع! عرش‌های چندگانه، تقسیم‌بندی زمین بر اساس زودیاک و…) روی همین تاریخ فرضی پایه‌ریزی شده که آنهم به ساده‌ترین روش‌ها قابل رد است. از چه طریق؟ از طریق خورشیدگرفتگی! در واقع کل بنیان حرف‌های او بر این مبناست که تاریخ دقیق روز عاشورا را طبق محاسبات نامعلوم خود 7 دسامبر… ادامه »نقدی بر نظریه پیکاسکو Picasco و افسانه‌های زودیاک

از گودرز تا شقایق: آیا می‌شود با مغلطه «کیم کارداشیان» را با «آدم و حوا» مرتبط دانست؟!

در این یادداشت به بت‌پرستی و جایگزینی آن به جای خداوند یکتا و اصلی از میان منابعِ اشاره شده و نشده سری می‌زنم از کارداشیان و هابیل و قابیل سخن می‌گویم به سریال «مردم در مقابل او.جی. سیمپسون» اشاره‌ای می‌کنم و گوشه‌های دلبخواهی از منبعی عجیب را بررسی میکنم و بعد از مغلطه‌ای بزرگ شما را با سوال‌هایتان تنها خواهم گذاشت.

درباره شیر و خورشید

به عقیده شخصی‌ام قدیمی‌ترین نشانه‌ی مرتبط با شیر و خورشید طرح و عکس زیر و مربوط به الهه اینانا ست.   خورشید 8 پر در میانه تصویر و در مقابل اینانا است او افسار شیرِ در زنجیر و در بندی را در دست دارد و او بال‌هایش را گسترده است و او مجهز به سلاحی بر پشت خویش است و او خودی شاخدار بر سر دارد و او شیری در بند را زیر پا گذاشته‌ است (بر آن سوار شده است) قدمت این نماد به 3100 تا 4000 سال پیش از میلاد بر می‌گردد. به حساب تاریخ امروزی یعنی حدود 5100 تا 6000 سال پیش! اگر احدی از عوام‌الناس بی‌مایه قصد کرده این نماد را فقط به میترائیسم بچسباند با پشتِ دستِ راست‌تان به طوری که کف دست با قفسه… ادامه »درباره شیر و خورشید

بحث با مغلطه‌کاران، نایاکی‌ها و نخودمغزهای عرعری و راه حل آن

فرض کنید یک معلم ریاضی قصد آموزش «مبحث جمع یا بعلاوه» را دارد. او قصد دارد دو دایره مجزا رسم کند و در یکی از آنها 3 نقطه زرد و دیگری 2 نقطه قرار دهد و در نهایت با جمع کردن این دو دایره به مفهوم «بعلاوه» بپردازد و به عدد 5 برسد. پس از کشیدن یک دایره و چند نقطه‌ی زرد در داخل آن از دانش‌آموزان می‌پرسد آیا سه نقطه‌ی زرد در داخل دایره سیاه می‌بینید؟ تا بعد از پاسخ آری دانش‌آموزان به ادامه بحث اصلی ریاضی آنروز برسد.   (معلم ریاضی سعی می‌کند بگوید که در دایره‌ی سیاهرنگ، سه نقطه‌ی زرد رنگ وجود دارد.) او می‌پرسد «آیا سه نقطه‌ی زرد در داخل دایره سیاه می‌بینید؟» نایاک و امثالهم مانند تمام مغالطه‌کاران در نقش دانش‌آموزان این کلاس رفتاری مانند… ادامه »بحث با مغلطه‌کاران، نایاکی‌ها و نخودمغزهای عرعری و راه حل آن

ما و این کرونای دوست داشتنی

ما انسان‌ها هنوز «کرونا» را جدی نگرفته‌ایم. چنین ویروس ناشناخته‌ای که به راحتی منتقل می‌شود. از بدن میزبانی به بدن میزبان دیگری می‌خزد و دایره‌ی وجودی خودش را گسترده‌تر می‌کند. ما انسان‌ها هیچ‌وقت «شکارچی رأس هرم غذایی» نبوده‌ایم. این ویروس‌ها، انگل‌ها و باکتری‌ها هستند که در بالاترین نقطه‌ی رأس این هرم حتی از ما انسان‌ها برای بقای نسل خودشان تغذیه می‌کنند. ما انسان‌ها نیز مانند بقیه‌ی جانداران روی زمین یکی از موارد غذایی خوب برای دیگر جانداران حساب می‌شویم. با این‌همه این ویروس کروناست که به تازگی در ملاء عام و به آسانی بدن انسان را به عنوان منبع رشد و نمو خودش انتخاب کرده و از وجود ما تغذیه می‌کند. من با این قضیه هیچ مشکلی ندارم. حتی با مرگ و میر اطرافیان خودم هم مشکلی ندارم. بدتر با… ادامه »ما و این کرونای دوست داشتنی

از فریب خوردن لذت می‌بریم؟

بیایید با شنگول و منگول شروع کنیم. بزبزقندی سه بزغاله دارد. او برای خرید مایتحتاج زنده‌گی لازم است خانه را ترک کند و بزغاله‌ها را در خانه تنها بگذارد. او از بزغاله‌ها می‌خواهد که «در» را به روی هیچ غریبه‌یی به‌خصوص گرگ بدذات باز نکنند و اگر خود او بعد از خرید به خانه مراجعه کرد، دست‌اش را -به نشانه‌ی راستی- به آن‌ها نشان خواهد داد و به بزغاله‌ها خواهد فهماند که مادر به خانه مراجعه کرده است. این‌جاست که بزغاله‌ها می‌توانند بدون نگرانی در را به روی او باز کنند… از قضا گرگِ قصه از این قضیه بو می‌برد. در نبودِ مادر به خانه می‌رود و بعد از چندین و چند بار کلنجار رفتن با بزغاله‌ها، در نهایت با سفید کردن دست‌های‌اش از آرد نانوایی به نتیجه می‌رسد و… ادامه »از فریب خوردن لذت می‌بریم؟